تک پسر شاه کوزه پیرزن را می شکند و پیرزن نفرینش می کند که عاشق دختر نارنج و ترنج شود. حالا صبح تا شب فکر و ذکر شاهزاده دخترک است. پس شال و کلاه می کند و راه می افتد.