ایگی پوشک هایش را روی هم گذاشت و یک اثر هنری درست کرد. بعد هم از خاک توی باغچه و بعد هم هر چی دستش می آمد روی هم سوار می کرد. تا روزی که رفت مدرسه و سر کلاس خانم گریر نشست. انگاری خانم گریر خیلی هم از برج و ساختن خوشش نمی آید؟ یعنی پایان رویای ایگی رسیده؟